سيماي عالمان در قرآن كريم

پدیدآورسیدعلی میر آفتاب

تاریخ انتشار1388/12/26

منبع مقاله

share 1443 بازدید
سيماي عالمان در قرآن كريم

دكتر سيد علي ميرآفتاب(*)
چكيده

واژه عالم از ريشه علم است و علم در لغت به معناي درك حقيقت يا شناخت آثار مميزه‌ي اشياء است و در قرآن و متون اسلامي داراي دو قسم حقيقي و ظاهري و صوري است. علم حقيقي نور است، زيرا مثل نور، روشن و روشنگر است و علم صوري كه شامل تمامي علوم رسمي و غير رسمي مي‌شود پوسته و ظاهر است و از خود اصالت و جوهري ندارد و با وجود حقيقت، علم كارآيي لازم را پيدا مي‌كند وگرنه جز فساد و تباهي براي شخص و در مقياس بالاتر براي جامعه انساني چيزي در بر ندارد.
علم حقيقي داراي ويژگيهاي موهبتي بودن از طرف خداوند و همراهي آن با ايمان و عمل است و جايگاهش در ذات انسان است كه براي رسيدن به آن و شكوفايي آن به تلاش و كوشش نياز است و راه رسيدن به آن تقوي و فرمانبرداري خداوند است. بالطبع عالمان هم بر دو قسم‌اند و ويژگي عالمان در قرآن كريم و سخنان معصومين عليهم‌السلام تقوي و خداترسي و ايمان و تسليم در برابر پروردگار و داشتن تفكر و عبرت‌پذيري و دلسوزي و كمال جويي و توانايي بر اداره‌ي جامعه است و در مقابل از ويژگي‌هاي عالمان غيرحقيقي و ناشايست، پيروي از هواي نفس بوده و آنان همواره اختلاف، تفرقه‌افكني، خيانت، زراندوزي و كتمان حقايق را دنبال مي‌نمايند.

كليد واژه‌ها:

علم، عالم، حقيقت، نور، شناخت و علم حقيقي.

مقدمه

در طول زمان، علم و عالم هميشه از اهميت و ارزش خاصي برخوردار بوده و مردم در تمامي عصرها با آن سرو كار داشته‌اند و براي حل مشكلات مادي و معنوي، تكيه‌گاه انسان‌ها بوده‌اند لذا همواره عموم مردم براي آنان برتري خاصي قائل بوده و هستند. قرآن همه عالمان را انسان‌هاي برتر در جامعه مي‌داند چنانكه مي‌فرمايد: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ»؛ (زمر، 9) بگو آيا عالمان يا غير عالمان با هم مساوي هستند؟ هرگز چنين نيست. همچنين مي‌فرمايد: «وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ »؛ (عنكبوت، 43) فقط عالمان‌اند كه از گذشته و وقايع تاريخ و آيات الهي پند و درس عبرت مي‌گيرند.
افزون براين در سخنان بزرگان ديني هم در فضيلت آنها سخنان بسياري وارد شده است، از جمله به نقل از پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله آمده كه فرمودند: «اكثر الناس قيمة اكثرهم علما و اقل الناس قيمة اقلهم علما». (بحارالانوار، ج1، ص164) آنكس كه علمش از همه افزونتر باشد قيمتش از همه بيشتر است و آنكس كه علمش از همه كمتر باشد قيمتش از همه كمتر است.
درعين حال چند پرسش در اينجا مطرح است كه آيا تمامي كساني كه كلامي يا درسي گذرانده‌اند و يا در مكان خاصي تلمذ كرده‌اند و يا در رشته‌ي خاصي اعم از رسمي و غير رسمي، ديني و غير ديني، تخصص گرفته‌اند، آيا اينها همگي عالمند؟ آيا همه‌ي كساني كه به عالم معروفند و لو اينكه هيچ پايبندي به اصول انساني و الهي نداشته باشند عالم و در راه سعادتند؟ و خلاصه اينكه آيا به هر درس رسمي و مدرسه‌اي خوانده مي‌شود عالم گفت؟ نظر قرآن درباره‌ي اين سؤال چيست؟ آيا قرآن همه را عالم تلقي مي‌كند و يا با تقسيم علم‌دانان، بين عالم حقيقي و عالم غير حقيقي فاصله انداخته است؟ اينها سؤالاتي است كه در اين حوزه بسيار پراهميت است. در اين نوشتار برآنيم اين موضوع را بررسي نموده تا به شناخت حقيقت آن در اسلام و قرآن دست يافته و در راه تبديل شدن به عالم حقيقي حركت نموده و ساحت خويش را از عالمان غيرحقيقي حفظ نماييم و هم چراغي فرا روي عموم مردم و بويژه علم‌آموزان باشد.

1. تعريف علم و عالم

عالم اسم فاعل از ماده‌ي علم است و علم به معناي درك كردن و فهميدن حقيقت شيء است و به تعبير ديگر، درك و دريافت حقيقت و واقعيت يك چيز را علم گويد. (العلم ادراك الشيء بحقيقته) (راغب اصفهاني، 1392ق، ص355، ماده علم) همچنين به گفته‌ي ابن فارس: «يدل علي اثر بالشي يتميز به عن غيره»، (ابن فارس، 1404 ق، ج 4، ص109، ماده علم) بر آثاري دلالت مي‌نمايد كه در اشياء وجود داشته و به واسطه‌ي آن از غير خود تميز داده مي‌شود. و عالم كسي است كه چنين دريافت و ادراكي را داشته باشدو يا آثار مميزه‌ي اشياء را بشناسد.

عالم در قرآن

در قرآن كريم عالم به لفظ مفرد 13 مرتبه آمده است كه تمامي آنها از اسماء حسناي پروردگار و همراه با لفظ غيب است. همانند آنجا كه مي‌‌فرمايد: «عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ»؛ (رعد، 9) خداوند، داناي به پنهان و آشكار است و بزرگ و داراي تعالي و علو است.
يك مرتبه با لفظ «عالمون»؛ «وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ»؛ (عنكبوت، 43) اين نمونه‌ها را براي مردم مي‌آوريم ولي جز عالمان آنرا درك و تعقل نمي‌كنند. دو مرتبه با لفظ علماء؛ «أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ»؛ (شعراء 197) آيا همين نشانه براي آنها كافي نيست كه علماي بني اسرائيل آنرا مي‌دانند؟ و همچنين آيه‌ي «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء» (فاطر، 28) و چهار مرتبه به لفظ عالمين، مثل «انَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْعَالِمِينَ»؛ (روم، 22) و در اين (خلقت آسمانها و زمين و ... )نشانه‌هايي است براي آگاهان. همچنين 164 مرتبه با لفظ عليم آمده كه 156 بار در صفت خداوند است و هشت مرتبه درباره‌ي ديگران: مثل قول خداوند، كه مي‌فرمايد: «إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا»؛ (نساء، 32) خداوند به هرچيزي داناست. يا آنجا كه مي‌فرمايد: «قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»؛ (يوسف، 55) (و يوسف به عزيز مصر) گفت مرا سرپرست خزائن سرزمين (خود مصر) قرار ده كه من نگاهبان و دانا و آگاهم. عليم به معناي صفت مشبهه است، يعني كسي كه علم در او ثبوت دارد. البته به معناي صيغه مبالغه هم گفته‌اند، به معناي بسياردانا؛ چنانكه مرحوم طبرسي از قول سيبويه چين معنايي را بيان نموده است. (طبرسي، 1339ق، ج1، ص172)
لفظ علام كه به معناي مبالغه است نيز چهار مرتبه آمده مثل قول خداوند كه مي‌فرمايد: «يَوْمَ يَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُواْ لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ »؛ (مائده، 109) بترسيد روزي را كه خداوند فرستادگانش را گرد مي‌آورد و مي‌گويد (در برابر دعوتتان) چه پاسخي به شما داده شد؟
مي‌گويند ما را هيچ دانشي نيست همانا تو خود از همه‌ي اسرار نهان بسيار دانايي؛ آنچه بيان شد اجمالي از كاربرد واژه‌ي علم و مشتقات آن در قرآن كريم بود همچنين كلماتي كه به معناي عالم در قرآن به كار رفته نيز بسيارند از جمله‌ي آنها اوتوالعلم و اولوالعلم و راسخون في العلم و احبار و ذو علم كه براي هريك آيه‌اي ذكر مي‌شود.
اوتوالعلم: «وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ »؛ (سبأ، 6) آنان كه به ايشان علم داده شد مي‌دانند آنچه از سوي پروردگار تو نازل شده حق است.
اولوالعلم: «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ»؛ (آل عمران، 18) خداوند و ملائكه و صاحبان دانش شهادت مي‌دهند كه معبودي جز او نيست درحالي كه (او= خداوند) به عدالت قيام دارد.
ذوعلم: «وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ»؛ (يوسف، 68) و او (يعقوب عليه‌السلام) به خاطر علمي كه ما به او داديم، علم فراواني داشت ولي بيشتر مردم نمي‌دانند.
احبار: جمع حبر به كسر و فتح اول به معناي عالم است و بدين جهت كه اثر علم و عملش مي‌ماند آن را حبر مي‌گويند و مراد از حبر در آيات قرآن علماء يهود است. (قرشي، ج1، ص 95؛ راغب، ص104)«إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ...»؛ (توبه، 34) بسياري از دانشمندان (يهود) و راهبان (مسيحي)اموال مردم را به باطل مي‌خورند و آنان را از خدا باز مي‌دارند.
راسخون في العلم: راسخ در علم به كسي گفته مي‌شود كه علم و دانش در وجودش ريشه دوانده و در او استقرار يافته باشد و مصداق اولي آن پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار (ع) هستند. در كتب روايي و تفاسير نيز به اين معنا اشاره شده است؛(1) قرآن مي‌فرمايد: «لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ »؛ (نساء، 162) ولي راسخان در علم از آنها و مؤمنان (از امت اسلام) به تمام آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل گرديده ايمان مي‌آورند.
و الفاظ و واژه‌هاي ديگري نيز به معناي علم در قرآن كريم به كار رفته است كه به برخي از آنها در ادامه مباحث به آنها اشاره خواهد شد.
از بيان اين آيات به اجمال معلوم شد كه علم و عالم داراي ماهيت و مفهوم و ويژگي‌ها و مراتب و اقسام خاصي هستند كه بحث درباره آنها در ادامه مي‌آيد.

2. علم و اقسام آن در متون اسلامي

بررسي دقيق موارد كاربرد واژه علم در متون اسلامي نشان مي‌دهد كه علم در اسلام به طور كلي در دو مفهوم به كار رفته است كه به نظر مي‌رسد يكي حقيقت و اصل و ديگري ظاهر و صورت و فرع است. انواع علوم رسمي اعم از اسلامي و غيراسلامي پوسته آن محسوب مي‌شوند و حقيقت آن چيزي ديگر است.
چنانكه قرآن درباره‌ي علم حقيقي مي‌فرمايد: «وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ »؛ (سبأ، 6) به آنان كه علم و دانش داده شد آنچه را كه از جانب پروردگار بر تو نازل شده حق مي‌بيند (و آنرا مي‌پذيرند. از اين آيه اين نكته استفاده مي‌شود كه علم، اعطاء شدني است. لذا درباره‌ي يوسف عليه‌السلام مي‌فرمايد: «و لما بلغ اشده ءاتينه حکما و علما ...»؛ (يوسف، 22) هنگامي كه يوسف به مرحله‌ي رشد و كمال رسيد به او حكم و علم عطا كرديم. نكته‌ي ديگر اينكه عالمان اينگونه حق باور و حق‌پذيرند.
و در آيه‌ي ديگر مي‌فرمايد: «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ ...»؛ (آل عمران، 18) خداوند و ملائكه و عالمان گواهي مي‌دهند كه جز او معبودي نيست.
دسته ديگري از آيات هم هستند كه مي‌فرمايند:
«ومَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ ...»؛ (شورا، 14) راه تفرقه و اختلاف را نپيمودند مگر بعد از آنكه عالم شدند و يا اينكه مي‌فرمايد: «...وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذَاً لَّمِنَ الظَّالِمِينَ» (بقره،145) اگر بعد از آنكه عالم شدي و بعد از آنچه براي تو از علم و دانش آمد از هواهاي نفساني آنها تبعيت كني در اين هنگام تو از ستمكاراني و اين آيات اشاره به گونه‌اي ديگر از علم دارد كه همان علم ظاهري و پوسته‌ي علم است. اكنون ببينيم قرآن و سنت علم حقيقي را چگونه تبيين كرده‌‌اند.

1. 2. علم حقيقي

علم حقيقي و به تعبير ديگر حقيقت علم، نور است؛ چرا كه چون نور، روشن و روشنگر است. نوري كه در پرتو آن انسان جهان را آنگونه كه هست مي‌بيند و جايگاه خود را در هستي درمي‌يابد.
«و اين مطلب علاوه بر آنكه مطابق نصوص و اخباراهل بيت عصمت و طهارت عليهم‌السلام است مطابق برهان هم هست زيرا كه حقيقت نور كه عبارت از ظاهر و مكشوف بالذات و مظهر و كاشف غير است براي حقيقت علم ثابت و بر آن صادق است». (خميني، 1365ش، ح26، ص418)
حقيقت علم عين وجود و موافق و متحد با آن است بالذات. اگرچه درمفهوم با آن مخالف است و حقيقت وجود، عين نور و عين علم است. چنانكه مي‌فرمايد: «اللَّهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ ...»؛ (نور، 35) و يا مي‌فرمايد: «...وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ» (نور، 40) كسي را كه خداوند برايش نوري قرار نداده، هيچ نوري برايش نيست.
«در اين آيات شريفه به حسب تفسير اهل بيت (ع) نور به علم تفسير شده همانگونه كه نور شمس و قمر روشن و روشني‌بخش است نورعالِم نيز، چنين است. در اين عالَم به نور علمش روشن كند قلوب مظلمه را و حيات بخشد به مردگان جهل و ناداني و در آن عالم نيز، نور محيط و شفاعت كند به واسطه‌ي آن احاطه‌ي نوريه از مقبسان مشكاه علمش و مرتبطان به ساحت قدس». (خميني، 1365ش، ح 26، صص 420-418)
و يا مي‌فرمايد: «أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا (انعام، 122) آيا كسي كه مرده بود پس او را زنده‌اش كرديم و براي او نوري پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم راه برود مثل كسي است كه گويي گرفتار در تاريكي‌هاست و از آن بيرون آمدني نيست و مراد از نور در آيه، علم و حكمت است چرا كه علم و حكمت است كه به رشد و كمال هدايت مي‌كند.(2)(طبرسي، 1339 ق، ج4، ص359) و اين مطابق با حديثي است كه از امام صادق عليه‌السلام نقل شده كه فرمود: «ليس العلم بكثره التعلم و انما هو نور يقذفه الله تعالي في قلب من يريد ان يهديه». (شهيد ثاني، 1409ق، ص167)(3)علم به زيادي يادگيري نيست بلكه علم نوري است كه خداوند در قلب كسي كه اراده هدايتش را نموده، مي‌اندازد.
شهيد ثاني مي‌فرمايد: از اينجا معلوم مي‌شود كه علم مجرد جمع‌آوري معلومات نيست، اگرچه در عرف مردم به اين معلومات علم گفته مي‌شود و فقط علم همان نوري است كه از علم عرفي فارغ مي‌شود و موجب بصيرت و خشيت به خداوند متعالي مي‌شود». (شهيد ثاني، 1409 ق، ص168)
و امام (ره) مي‌فرمايند: «ميزان در علم حصول مفهومات كليه و اصطلاحات علميه نيست بلكه ميزان آن رفع حجب از چشم بصيرت نفس است و فتح باب معرفت‌الله است و علم حقيقي آن است كه چراغ هدايت ملكوت و صراط مستقيم تقرب حق و دار كرامت او باشد و هر چه جز اين است، گرچه درعالم ملك و قبل از رفع حجب طبيعت به صورت علوم است و اصحاب آن پيش ارباب محاورات و مجادلات از علماء و عرفا و فقها به شمار آيند! ولي پس از رفع حجاب از چشم قلب و برداشته شدن پرده ملكوت و بيدار شدن از خواب سنگين ملك و طبيعت، معلوم مي‌شود كه غلظت اين حجاب از تمام حجاب‌ها بيشتر بوده و اين علوم رسميه سرتاسر حجت غليظ ملكوتيه بوده كه بين هر يك تا ديگري فرسخ‌ها راه مسافت داشته و ما از آن غافل بوديم». (خميني، 1365ش، ح 23، ص 373)
بنابراين علم حقيقي همان است كه به انسان نور مي‌دهد و ظلمت‌ها را برطرف مي‌كند و علاوه بر اين ارزش دانش‌هاي رسمي وابسته به اين علم است و به انسان ارزش مي‌بخشد و بدون آن، نه تنها علم فاقد خواص و آثار خود مي‌شود بلكه تبديل به يك عنصر ضدارزش و ضد انسانيت مي‌گردد.

2. 2. علم غيرحقيقي و جهل

آنگاه كه علم حقيقي در انسان وجود نداشت، دانش بشري نه تنها با جهل مساوي مي‌شود بلكه از جهل زيانبارتر مي‌گردد زيرا حركت انسان را به سوي انحطاط و سقوط سرعت مي‌بخشد.
خطربزرگي كه امروز جامعه‌ي بشري را تهديد مي‌كند دانش‌هايي است كه بدون خاصيت و جهت علم حقيقي است و آفات بسياري را بر جامعه بشري تحميل كرده است.
يكي از دانشمندان مي‌گويد: «انسان امروز از علم بيزار است زيرا علم بود كه فاشيسم را به وجود آورد». (محمدي ري‌شهري، 1379ش، ج1، ص15)
آيا فنون و ابزار دزدي و گرسنگي و قتل و فساد را مي‌توان علم ناميد؟ آيا دانشي كه جامعه را به فساد و تباهي مي‌كشد علم است؟ يا جهل و ظلمت؟ اينجاست كه معناي سخن دقيق پيامبر (ص) مشخص مي‌شود كه فرمود: « انّ من العلم جهلاً». (حراني، 1404ق، ص57؛ متقي هندي، ج3، ص 579، ح 7986؛ سنن ابي داوود، 1410 ق، ج 2، ص479) همانا برخي از دانش‌ها ناداني است. اين سخن، سخن نغز و دقيقي است چرا كه وقتي علم جوهر و خاصيت و جهت نداشت با جهل يكي است.
از همين رو امام علي عليه السلام در نهج البلاغه مي‌فرمايد: «لا تجعلوا علمكم جهلاً...». (نهج البلاغه حكمت 274؛ مجلسي، 1409ق، ج2، ص36، ح 41) علم خود را همچون جهل و ناداني قرار ندهيد و يا درجاي ديگر مي‌فرمايد: «رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لاينفعه». (نهج البلاغه حكمت 107؛ بحارالانوار، ج2 ص 110، ح 17) چه بسا عالمي كه نادانيش او را كشته و دانش همراهش وي را سودي نبخشيده است.

3. 2.اقسام علم

در متون اسلامي تقسيمات مختلفي براي علم شده است. تقسيم علم به حقيقي و ظاهري مهم‌ترين اين تقسيمات است و در واقع علم همان علم حقيقي است. در اينجا به برخي ديگر از اقسام اشاره مي‌كنيم كه در سخنان بزرگان دين آمده است:
الف. علوم سه دسته‌اند: مردم به دور شخصي كه او را علامه مي‌دانستند جمع شده بودند چون او عالم به انساب بود! پيامبر وقتي اين معنا را شنيد فرمودند: «انما العلم ثلاثه آيه محكمه او فريضه عادله او سنه قائمه و ما خلاهن فهو فضل». (كليني، 1348ش، ج1، ص32، ح1)(4) در حقيقت علم سه دسته است: آيه‌ي محكمه، فريضه‌ي عادله و يا سنت قائمه و غير از اين سه علم بقيه علوم فضل و فضيلت‌اند و مراد از اين سه علم به فرموده بزرگان: 1. علوم عقليه و عقائد حقه دين (آيه محكمه) و 2. علم اخلاق (فريضه‌ي عادله) و 3. علم فقه كه مربوط به امور تعبدي و آداب و واجبات شرعيه (سنه قائمه) مي‌شود، مي‌باشد(5) و اينها همگي علوم شريعتند كه برما لازم است كه به قدر وسع از آن مطلع شويم و به كار ببنديم تا نورالهي شامل حال ما هم بشود.
ب. دانستني‌ها چهار چيزند: از علي عليه السلام درباره‌ي علم سؤال شد، «فقال اربع كلمات آن تعبدالله بقدر حاجتك اليه و ان تعصيه بقدر صبرك علي النار و ان تعمل لدنياك بقدرعمرك فيها و ان تعمل لاخرتك بقدربقائك فيها». (محمدي ري‌شهري، 1379ش، ج1، ص 28، تنبيه الخواطر، ج 2، ص37) فرمودند: علم چهار چيز است:
1. خدا را به اندازه‌ي نياز خود عبادت كني.
2. به مقدار تحملت بر آتش، نافرمانيش كني.
3. به مقدار ماندگاريت در دنيا، براي تهيه‌ي دنيا تلاش كني.
4. و به مقدار بقاي در آخرت هم براي آن تلاش و كوشش نمايي.
دراين سخن شريف، امام علي عليه السلام علم را همان عمل همراه با اعتقادات حقه مي‌داند؛ كه در اين باره در بحث بعدي توضيح خواهيم داد.
ج. علم چهار چيز است؛ از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند: «وجدت علم الناس كله في اربع؛ اولها: ان تعرف ربك و الثاني: ان تعرف ما صنع بك و الثالث: ان تعرف ما اراد منك و الرابع: ان تعرف ما يخرجك عن دينك». (كليني، 1348ش، ج 1، ص 50، ج11؛ صدوق، 1361ش، ص394، ح49؛ مجلسي، 1409ق، ج1، ص212، ح 6)
دانش مردم را در چهار چيز يافتم اول: معرفت شناسي و خداشناسي، دوم: انسان‌شناسي، سوم: وظيفه شناسي و شناخت دستورات ديني و چهارم آسيب‌شناسي و شناخت موانع و مشكلات در راه خداشناسي.
د. علوم چهار دسته‌اند: از امام علي عليه‌السلام نقل شده كه فرمودند: «العلوم اربعه: الفقه للاديان الطلب للابدان و النحو للسان و النجوم لمعرفه الزمان». (مجلسي، 1409ق، ج1، ص218، ح 42)
علوم بر چهار دسته‌اند:
1.علم فقه براي شناخت اديان
2.علم پزشكي براي شناخت بدن انسان
3.علم نحو براي آشنايي به زبان قرآن و سخن گفتن
4.علم نجوم و ستاره‌شناسي براي آشنايي به اوقات اعمال عبادي
از اين روايت و امثال آن، مشخص مي‌شود تمام علومي كه در راه سعادت بشر براي رسيدن به كمال انسانيت لازم به يادگيري باشد اسلام با آن موافق است (در حد منافع عموم انسان‌ها و تا زماني كه انسان را روبه رشد ببرد) و آنچه از آن علوم موجب نابودي بشر گردد و موجب اختلاف و تفرقه بين جوامع و خانواده‌ها گردد مثل علم سحر و جادو ... اسلام حكم به جواز يادگيري آنرا (جز در موارد ضروري) نمي‌دهد. پس با توجه به سخنان معصومين و آيات قرآن اين علوم فوق‌الذكر آنگاه كه در راه رسيدن به علم حقيقي باشد قابل تحسين و ستايش است وگرنه ظاهر و پوسته‌اي بيش نبود و از خود اصالت ندارند.

3. ويژگي‌هاي علم حقيقي

با نظر به آيات قرآن و سخنان معصومين (ع) ويژگي‌هاي بسياري براي علم حقيقي يافت مي‌شود كه به برخي از مهمترين آنها اشاره مي‌كنيم:

1. 3. مختص پروردگار و موهبتي الهي به بندگان خاص

علم حقيقي (همانطور كه قبلاً بدان اشاره شد) از طرف خداوند است؛ و تنها اوست كه عالم علي الاطلاق و عالم به غيب و شهادت آسمان ها و زمين است. چنانكه در قرآن مي‌فرمايد: «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ ...» (ج، 26 و27) داناي غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمي‌سازد. مگر رسولاني كه آنان را برگزيده و مرضي او هستند و يا مي‌فرمايد: «قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ ...» (احقاف، 23). (6)
همانا علم نزد خداوند است. بدون شك همه چيز نزد پروردگار است و هيچ كس جز او بالاستقلال و بالذات داراي چنين علمي نيست ولي خداوند از اين علم به كساني كه لياقت داشته باشند اعطا مي‌كند، چنانكه آيه‌ي فوق به آن اشاره فرمودند؛ كه از جمله‌ي آن پيامبران هستند كه در قرآن كريم مثلاً درباره‌ي حضرت يوسف عليه السلام مي‌فرمايد: وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» (يوسف، 22 ) و چون يوسف به رشد رسيد علم و حكمتي به او داديم و نيكوكاران را اين چنين پاداش مي‌دهيم.
منظور از «بلوغ اشد» ابتداي سن جواني است نه اواسط و يا اواخر آن كه از 40 سالگي به بعد است. به دليل آيه «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا »؛ (قصص، 14) كه درباره‌ي موسي عليه السلام مي فرمايد: و زماني كه موسي به سن رشد رسيد و در آن به استواء رسيد، به او حكمت و علم اعطاء كرديم.
زيرا در اين آيه كلمه «استوي» را آورد تا برساند كه موسي به حد وسط اشد رسيده بود كه ما مبعوثش كرديم. (طباطبايي، 1409، ج11، ص118)(7)
و مراد از حكم، عقل و فهم و قدرت تشخيص حق و باطل و دوري از شك و شبهه است و مراد از علم چيزي است كه خداوند به او عطا كرده و بدون شك هيچ جهلي در آن راه ندارد و هر چه هست اين حكم و علم دو بهره ممتاز و پرارزش الهي است كه خداوند به يوسف به خاطر پاكي و تقوا و صبر و شكيبايي و توكل داد كه همه ايها در كلمه محسنين جمع است. (طباطبايي، 1409، ج11، ص118)؛ مكارم شيرازي، 1367ش، ج9، ص361)
قرآن كريم در جاي ديگر مي‌فرمايد: «وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا ...» (نمل، 15) و به داوود و سليمان (ع) علم عنايت كرديم. يا مي‌فرمايد: «وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا ...»؛ (انبيا، 74 ) و به لوط (ع) حكم و علم عطا كرديم. يا فرمود: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ...»؛ (بقره، 31) اسرار و رمز و راز آفرينش را در اختيار آدم گذاشت. آيات فوق مي‌رساند عده‌اي از كساني كه خداوند علمش را در اختيار آنان گذاشته انبياء هستند و با توجه به رواياتي كه مي‌فرمايد: «العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء» يا «ليس العلم بالتعلم انما هو نور يقع في قلب من يريد الله تبارك و تعالي ان يهديه». (مجلسي، 1409ق، ج1، ص225) استفاده مي‌شود خداوند اين علم را در اختيار ديگر بندگان خود هم قرار مي‌دهد و علاوه بر اين در آيه‌ي 22 سوره يوسف فرمود: «وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»؛ به نيكوكاران اينگونه پاداش مي‌دهيم. كساني كه در زمره محسنين قرار بگيرند و تلاش و كوشش داشته باشند از اين علم برخوردار مي‌شوند.

2. 3. همراهي با خشيت و خداترسي

از نظر قرآن كريم علم، همراه با خشيت از خداوند متعال است و لذا با صراحت مي‌فرمايد: «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء...» (فاطر، 28) فقط دانشمندان و علما هستند كه از خداوند مي‌ترسند.
«خشيت»، خوف و ترسي است كه آميخته با تعظيم باشد و چنانكه راغب اصفهاني مي‌گويد: غالباً از علم سرچشمه مي‌گيرد. (راغب اصفهاني، ماده خ ش ي) و به همين خاطر برخي از بزرگان مي‌فرمايند: خشيت حالتي است كه در درك و رسيدن به عظمت و هيبت و ترس از وجودِ حجاب بين او و خالق به وجود مي‌آيد و اين حالت حاصل مي‌شود مگر براي كسي كه به عظمت و كبرياي پروردگار مطلع شده باشد و لذت قرب را چشيده باشد. (عسگري؛ جزايري، 1410ق، ص 218، شماره 850)؛ اين سخن از محقق طوسي (ره) است.
نكته‌ي قابل توجه اينكه ملازم بودن علم با خشيت درقرآن در ادامه‌ي سخن درباره‌ي چند رشته از دانش‌هاي طبيعي است.
خداوند مي‌فرمايد: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ * وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ»؛ (فاطر، 28-27) آيا نگاه نكرده‌اي كه خداوند آب را از آسمان فرود آورده است!؟ سپس به وسيله‌ي آن ميوه‌هايي كه داراي رنگ‌هاي گوناگون است خارج كرديم و از برخي كوه‌ها راه‌ها و رگه‌هاي سپيد و گلگون به رنگ‌هاي مختلف و سياه پررنگ آفريديم. تنها دانايان و دانشمندانند كه از خداوند مي‌ترسند و همانا خداوند عزيز و آمرزنده است.
و اين مي‌فهماند كه دانش‌هاي طبيعي نيز مي‌تواند موجب خشيت در مقابل خداوند گردد به شرط آنكه نور و حقيقت دانش همراه گردد علي عليه السلام هم مي‌فرمايد: «اعظم الناس علما اشدهم خوفا من الله». (آمدي، 1366ش، ص326) بزرگترين مردم درعلم كسي است كه خوفش نسبت به خداوند شديدتر باشد يعني احساس مسئوليت بيشتري كند.

3. 3.همراهي با ايمان

خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ...»؛ (سبأ، 6) آنان كه علم و دانش داده شده‌اند آنچه را كه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده حق مي‌داند و به آن اعتقاد دارند و آنرا مي‌پذيرند.
همچين مي‌فرمايد: «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ...»؛ (آل عمران، 18) خدا و ملائكه و صاحبان علم گواهي مي‌دهند كه جز او معبودي نيست و بدون شك مراد از اين گواهي با توجه به سياق آيه گواهي قلبي و همراه با اعتقاد است و اين عين ايمان به خداوند است چنانكه در آيه قبلي هم ايمان به حق (يعني قرآن) و آنچه را كه حقيقت است براي صاحبان علم اشاره داشت. امام علي عليه السلام نيز مي‌فرمايند:«الايمان والعلم اخوان توأمان و رفيقان لا يفترقان»؛ (آمدي، 1366ش، ح1785)ايمان و علم دو برادر همزاد و دو دوست جدانشدني از يكديگرند.

4. 3. جداناپذيري از عمل

از امام صادق عليه السلام نقل است كه در ذيل قول خداوند كه فرمود «انما يخشي الله من عباده العلماء» فرمودند: مراد از «علماء» كسي است كه عملش، سخنش را تصديق كند و البته كسي كه عملش، سخنش را تصديق نكند عالم نيست. (8)
همچنين در ذيل آيه «وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ»؛ (عنكبوت، 43) اين مثال‌هايي (درباره داستان‌هاي گذشته و نافرماني و هلاكتشان ...) است كه ما براي مردم مي‌زنيم ولي جز دانايان آن را درك مي‌كنند و در آن به فكر فرو نمي‌روند، از پيامبر (ص) نقل است كه فرمودند: «العالم، الذي عقل عن الله فعمل بطاعته و اجتنب سخطه»،(9) دانشمند كسي است كه درباره خداوند به فكر مي‌رود و داراي تفكر و بينش الهي است و در نتيجه به آنچه از او خواسته عمل كرده و از خشمش دوري كند.
از آيه‌ي فوق ويژگي ديگري هم براي علم و عالم استفاده مي‌شود و آن عبرت‌پذيري و تفكر در اتفاقات گذشته و پند گرفتن و به كار بستن عبرت‌هاست.
از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند: «العلم مقرون الي العمل فمن علم عمل و من عمل علم و العلم يهتف بالعمل فان اجابه و الا ارتحل عنه»؛ (كليني، 1348ش، ج1، ص44، ح2؛ بحارالانوار، جلد 2، ص40، ح71) علم همراه و قرين با عمل است بنابراين كسي كه مي‌داند حتماً عمل مي‌كند و كسي كه عمل مي‌كند علمش رشد مي‌كند و بيشترمي‌شود، دانش با عمل درهم پيچيده است، در نتيجه عمل به علم و اجابت كردن به آن، با ما همراهي مي‌كند و مي‌ماند، وگرنه از ما كوچ مي‌كند و دور مي‌شود.
و نيزعلي عليه السلام فرمودند: «العالم من شهدت بصحة اقواله افعاله».(آمدي 1366ش،ص45،ح141).

5. 3.فطري و جبلي

امام علي عليه السلام فرمودند: «العلم علمان مطبوع و مسموع و لاينفع المسموع اذا لم يكن المطبوع» (نهج البلاغه، حكمت 338؛ بحارالانوار، ج78، ص 80، ح 64) علم دو گونه است علم فطري و ذاتي و علم اكتسابي و زماني كه علم اكتسابي با علم فطري همراه و هماهنگ باشد علم اكتسابي سودمند نخواهند بود و اثري نخواهد داشت. سخن ديگري هم از اين امام بزرگوار نقل شده كه فرمودند: «ليس العلم في السماء فينزل اليكم و لا في تخوم الارض فيخرج لكم، و لكن العلم مجبول في قلوبكم تأدبوا بآداب الروحانيين يظهر لكم»؛ (محمدي ري‌شهري، 1379ش، ج1، ص26؛ به نقل از كتاب قره العيون للفيض الكاشاني، ص439) دانش نه در آسمان است كه بر شما فرود آيد و نه زير زمين است تا برايتان بيرون آيد و ليكن دانش در دل‌هاي شما سرشته شده است. به آداب روحانيان و خوبان متأدب شويد تا برايتان آشكار گردد.
اين دو حديث اشاره به حقيقت علم دارد كه در فطرت بشر وجود دارد چنانكه خداوند در قرآن مي‌فرمايد:
«فأقم وجهك للدين حنيفاً فِطرَتَ الله التي فَطَرَالنّاسَ عليهَا لا تَبديلَ لِخلقِ اللهِ ...»(10) حق گرايي و خداشناسي در دل و ذات همه‌ي افراد هست ولي احتياج به شكوفايي دارد و اين همان علم حقيقي است.

6. 3. راه كسب علم (تقوي و فرمانبرداري)

چنانكه بيان شد علم نوري است كه از طرف خدا برقلب شايستگان مي‌تابد، پس آموختني نيست و فقط شايستگي مي‌خواهد بنابراين بر ماست در راه تحصيل اين شايستگي تلاش كنيم ظرف وجودي خود را آماده و خود را از موانع دوركنيم و براي اين كار قرآن دو راهكار به ما ياد مي‌دهد، يكي تقوي و ديگري اطاعت و فرمانبرداري پروردگاراست كه مي‌فرمايد:
«اتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ »؛ (بقره، 28( از خداوند پروا كنيد و تقوا پيشه كنيد و خداوند به شما دانش مي‌دهد و مي‌آموزد. همچنين مي‌فرمايد: «قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا ...»؛ (نور، 54) بگو خدا را اطاعت كنيد و رسول را فرمان بريد .. كه اگر او (خداوند) را اطاعت و فرمانبرداري كنيد هدايت خواهيد شد، مراد از هدايت در اينجا هدايت خاص و نور پروردگار است كه بر قلب‌هاي صالحان مي‌تابد و در راه سعادت به آنان سرعت مي‌بخشد.

4. اقسام عالمان

اگرچه درمطالب گذشته اقسام علم را بيان كرديم و علم را به حقيقي و ظاهري تقسيم كرديم و تمامي علوم را تا آنجا كه در خدمت بشر و در راستاي سعادت بشر باشند مقدمه‌اي براي رسيدن به علم حقيقي دانستيم و بيان داشتيم كه علم نوري است كه از طرف خداوند است كه به بندگان شايسته‌اش عطا مي‌شود و عالم كسي است كه داراي اين نور باشد و مؤيد من عندالله باشد؛ ولي براي تكميل بحث دراين بخش هم به مطالبي اشاره مي‌كنيم:

1. 4.عالم عامل و غيرعامل

در حديثي از پيامبر (ص) فرمودند: «العلماء رجلان: رجل عالم اخذ بعلمه فهذا ناج و عالم ترك بعلمه فهذا هالك و ان اهل النار ليتأذون من ريح العالم التارك لعلمه». (صدوق، 1409ق، ص51، ح63؛ كليني، ج1، ص44، ح1)
دانشمندان (ديني) بر دو دسته‌اند برخي در راستاي علم و دانششان در حركتند و به علمشان عمل مي‌كنند پس اينها سعادتمندند و برخي در خلاف جهت علم ديني و حق، حركت مي‌كنند و عمل به علمشان را ترك مي‌كنند، اينها در هلاكت و در دوزخند به گونه‌اي كه اهل دوزخ از بوي بد آنها در اذيت هستند. در اين مورد امام صادق عليه السلام نيز فرموده‌اند:
«العالم حقا هو الذي ينطق عنه اعماله الصالحه و اوراده الزاكيه و صدقه تقواه لالسانه و مناظرته و معادلته و تصاوله و دعواه» (مصباح الشريعه، 1400ق، ص14،باب خامس في العلم) دانشمند حقيقي كسي است كه كردار نيك وي و ذكرهاي پاكش بيانگرحال او باشد و تقوايش تصديقش كند، نه زبان و مناظراتش و هماورد طلبي‌اش و حمله كردن به ديگري و ادعايش.

2. 4.عالم و جاهل

درحديثي از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمودند: «طلبه العلم ثالث فاعرفهم باعيانهم و صفاتهم؛ صنف يطلبه للجهل والمراء و صنف يطلبه للاستطاله و الختل و صنف يطلبه للفقه و العقل...». (كليني، 1348ش، ج1، ص49؛ صدوق ص194، ح269)
جويندگان علم سه گروه‌اند: آنان را به ذات و صفاتشان بشناس. دسته‌اي آنرا براي جهل و ناداني و ستيزه‌جويي طلب مي‌كنند و دسته اي براي برتري طلبي و دام گستري و دسته‌اي نيز براي فهم و خردورزي آنرا مي‌جويند.
امام خميني(ره) در بيان اين حديث مي‌فرمايد: «طالب علوم به تقسيم اولي كلي دو طايفه‌اند يكي آنكه مقصدش الهي است و ديگر آنكه نفساني است و مي‌توان گفت كه اين طايفه، مقصدشان جهل است زيرا كه علم صوريه كه از براي آنها حاصل شود به حسب حقيقت جهالات مركبه و حجب ملكوتيه است و مراد معصومين كه علم را جهل دانسته‌اند يا مقصود از آن تعميه امور و القاي مردم درجهالت است و يا مقصود از جهل تجاهل و عدم قبول حق است. (خميني، 1365ش، ص374، ح23)
چنانكه حضرت علي عليه السلام در نهج‌البلاغه مي‌فرمايد چه بسيار عالمي كه ناداني ‌اش او را از پاي درآورده و علمش او را سودي نبخشيده است؛ «رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لاينفعه». (نهج البلاغه، كلمات قصار، 107)
بدون شك عالمي كه علمش را به كار نگرفته باشد چونان انساني است كه راه را بلد نباشد و در ناداني و گمراهي به سر برد و چنين انساني اگرچه در عرف مردم به عالم خطاب مي‌شود، ولي در واقع جاهل است.
«ان العالم بغيره كالجاهل بغيره كالجاهل الحائز الذي لا يستفيق عن جهله»؛ (نهج البلاغه، خطبه 110؛ مجلسي، ج2، ص39، ح69) فرمودند: دانشمندي كه به غير از راه علمش عمل كند مثل ناداني است سرگردان، كه از ناداني نرسته است.

3. 4.درجات عالمان حقيقي

خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «...يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ...»؛(مجادله، 11) خداوند كساني را كه از شما ايمان آورده‌اند و كساني كه عالمند و به آنها علم بخشيده شده به درجات رفيعي بالا مي‌برد و از آنجا كه علم و ايمان مشكك است بالطبع عالمان و مؤمنان داراي درجات مختلفي هستند، در رأس عالمان پيامبران و امامان معصوم عليهم‌السلام هستند كه علمشان به طور مستقيم از خداوند گرفته شده و قبلاً به آن اشاره كرديم و علماء ديگر در درجه بعد قرار دارند چرا كه آنها به تبع از بزرگان عالمند.
ازصدرالمتألهين نقل است كه ايشان در ذيل حديث «فضل العالم علي العابد كفضل القمر علي سائرالنجوم ليله البدر» (كليني، 1348ش، ج1، ص34، كتاب فضل العلم باب ثواب العالم والمتعلم، ح1) فرموده است در اين حديث شريف مراد از عالم، عالم رباني نيست چرا كه او علمش لدني و حاصل به موهبت الهي است مثل علوم انبيا و اولياء (ع) چنانكه دلالت كند براين مدعي تمثيل به قمر و الا سزاوار بود كه تمثيل به شمس شود زيرا كه نور آن به افاضه حق است بدون واسطه چيز ديگر از نوع و جنس خود. (خميني، 1365ش، ص420، ح 26)
و درروايات درذيل آيه فوق آمده است كه پيامبر(ص) فرمودند فضل عالم بر شهيد به يك درجه است و فضل شهيد برعابد نيز به يك درجه است و فضل پيامبر (ص) برعالم به يك درجه ديگراست. (فيض كاشاني، 1356ش، ج2، ص675، ذيل آيه «والذين اوتوالعلم درجات»)

4. 4. فرق عالم و عابد

چنانكه درحديث فوق فرمودند فرق عالم و عابد مثل فرق ماه شب چهارده است به ساير ستارگان؛ همچنانكه وقتي ماه باشد ستارگان ديده نمي‌شوند و به حساب نمي‌آيند و نور نمي‌دهند و روشنگري نمي‌كنند عابد هم روشنگري ندارد برخلاف عالم كه هم روشن است و هم روشنگر.
اگر سؤال شود كه آيا عابد هيچ بهره‌اي از علم ندارد مي‌گوييم چرا از علم برخوردار هست ولي نورش به حدي نيست كه از خودش عبور كرده و ديگران را روشن كند، اگر عابد نوري نداشت نمي‌توانست خداوند را عبادت كند، ولي نورش فقط دور خودش را روشن مي‌كند؛ ولي عالمان نه تنها خود را روشن مي‌كنند، بلكه ديگران را هم به نور و روشنايي دعوت كرده روشنگري مي‌كنند.

5. صفات و ويژگي‌هاي عالمان

5. 1. ويژگي‌هاي عالمان شايسته و حقيقي

علاوه بر ويژگي‌هايي كه براي علم حقيقي بيان شد كه برخي از آنها شامل صفات عالمان شايسته است ويژگي‌هاي ديگري را متذكر مي‌شويم:

الف. ايمان به خدا و تسليم محض در برابر پروردگار

خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «...وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا...»؛ (آل عمران، 7) راسخان در علم (عالمان حقيقي، آنها كه به دنبال فهم و درك اسرار همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش هستند) مي‌گويند ما به تمامي آيات خداوند ايمان آورديم همه از طرف پروردگارماست. همچنين آيه‌ي «وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ ...». (سبأ، 6)

ب. منزه از اعمال جاهلانه

عالم به خاطر عملش همانگونه كه بيان شد از جهل و ناداني به دوراست، چون داراي علم حقيقي است و علم حقيقي نوراست و روشنايي. مخصوصاً وقتي شخصي از بالاترين مرتبه علمي برخوردار باشد، همچون پيامبران صلوات‌الله عليهم اجمعين و بالطبع مرتكب اعمال جاهلانه هم نخواهند شد چنانكه خداوند در قرآن در جريان داستان حضرت موسي عليه السلام مي‌فرمايد:
«وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ». (بقره، 67) به ياد آوريد زماني را كه موسي عليه‌السلام به قومش گفت: خداوند شما را امر كرده تا گاوي را بكشيد (و قطعه‌اي از بدن او را به بدن مقتولي كه قاتل او ناشناخته بود بزنيد تا زنده شود و قاتل خود را معرفي كند و باصطلاح غوغا خاموش شود) بني اسرائيل در پاسخ موسي عليه السلام گفتند: آيا ما را به بازي و مسخره گرفته‌اي؟ موسي عليه‌السلام گفت: پناه مي‌برم به خدا كه از جاهلان باشم و كارهاي جاهلانه انجام دهم.

ج. داراي تفكر و تعقل و عبرت‌پذيري

خداوند در قرآن كريم فرموده‌اند: «وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ»؛ (عنكبوت، 43) بعد از آنكه داستان اقوام مختلف گذشته را بيان مي‌كند مي‌فرمايد: اينها نمونه‌ها و داستان‌هايي است كه براي مردم مي‌آوريم، ولي فقط دانشمندان در آن تفكر و تعقل مي‌كنند و از آن پند مي‌گيرند.
و نيزمي‌فرمايد: «...إنّ في ذلك لأياتٌ للعالمين»؛(11) آنگاه كه درباره خلقت آسمان‌ها و زمين و اختلاف رنگ‌ها و زبان‌ها سخن به ميان آورد بيان مي‌دارند كه اين نشانه‌هايي واضح و بيّن براي دانايان و عالمان است،يعني آنانند كه از اين نشانه‌ها عبرت مي‌گيرند و درطي طريق و رسيدن به كمال و معبود واقعي خويش تفكر مي‌كنند.

د. دلسوز مردم درراهنمايي‌ آنها (روشنگر)

خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ». (قصص، 80) آنگاه كه مردم در ديدن مال و منال و زينت‌هاي قارون همه مجذوب دنيا شده بودند، آنان كه عالم بودند به مردم گوشزد كردند كه واي بر شما چرا مجذوب و شيفته دنيا شده‌ايد!؟ به آخرت و پاداش خداوند درآن فكر كنيد؛ كه آن براي شما بهتراست؛ البته براي كساني كه به خدا ايمان بياورند و عمل صالح و شايسته انجام دهند و دراين راه صبور و خويش‌تن‌دار باشند و جز صابران به اين نعمت‌ها نايل نمي‌شوند. مي‌بينيم كه در اين آيه، عالمان در راه روشنگري مردم در تلاش و كوشش‌اند تا مبادا مردم به تباهي كشيده شوند چنانكه انبيا صلوات‌الله عليهم چنين روشي داشتند.
و علاوه براين خداوند آنها را محل رجوع و پاسخگوي مشكلات مردم قرار داده است. چنانكه مي‌‌فرمايد: «...فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»؛ (انبياء، 7) در صورتي كه علم و آگاهي نسبت به چيزي نداريد به سراغ اهل ذكر و صاحبان قرآن و كتاب‌هاي آسماني (عالمان) برويد و حل مشكلات و سئوالات خود را از آنان بجوييد.

هـ. كمال جو و خواهان علم بيشتر

خداوند به پيامبرش ياد مي‌دهد كه: «... وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا»؛ (طه، 114) بگو پروردگار من علم من را رشد بده و اضافه بفرما. يا درباره‌ي حضرت موسي عليه‌السلام مي‌فرمايد: «قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا » (كهف، 66) موسي عليه‌السلام به خضر عرضه داشت آيا از تو پيروي كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده و مايه رشد و صلاح است به من بياموزي؟ از اين آيات استفاده مي‌شود كه عالمان هميشه در راه فزوني علم خود هستند و هيچگاه در يك مرتبه توقف نمي‌كنند.

ز. صبور و خويشتن‌دار

خداوند در قرآن مي‌فرمايد:
حضرت خضر به موسي عليه‌السلام گفت: «وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا»؛ (كهف، 68) چگونه مي‌تواني بر كارهاي من درحالي كه به آنها عالم نيستي صبركني. با توجه به مفهوم مخالف آيه استفاده مي‌شود انسان ناآگاه، ناشكيباست ولي انسان هر چه عالمترشود شكيبايي‌اش بيشتر مي‌شود.
در سخني هم از امام علي بن الحسين عليه السلام هست كه فرمودند: «ان العلماء هم الحلماء الرحماء»؛ (مجلسي، 1409ق، ج84، ص244، ح35) عالمان، بردباران و مهربانان‌اند.
و. اميد دهنده
در سخني كه در نهج‌البلاغه هست و از رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز نقل شده است فرمودند:
«قال: الا انبّئكم بالفقيه كل الفقيه؟ قالوا بلي قال: من لم يقنط الناس من رحمه الله و لم يؤيسهم من روح الله و لم يؤمنهم من مكر الله». (نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 90؛ كليني، ج1، ص36، ح3؛ مجلسي، ج78، ص41، ح24)
آيا آگاه كنم شما را به فقيد و عالم؟ عالمي كه كامل است؟ گفتند بله فرمودند: عالم واقعي و كامل كسي است كه مردم را از رحمت خدا نااميد و مأيوس نمي‌كند ولي از مكرخدا هم آنان را ايمن نمي‌كند.
ز. پاك‌خو و كم طمع
امام علي عليه السلام فرمودند: «العلماء اطهر الناس اخلاقاً و اقلهم في المطامع اعراقاً»؛ (آمدي، 1366ش، ح2108) عالمان از نظر خلق و خوي از همه مردم پاكيزه‌ترند و خوش خلق‌ترين مردم‌اند و ذاتاً و طبيعتاً كم طمع‌ترين مردم نيز هستند.

ط. توانايي بر مديريت و رهبري جامعه

خداوند در قرآن از قول حضرت يوسف عليه السلام مي‌فرمايد: «قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»؛ (يوسف، 55) حضرت يوسف عليه السلام به عزيز مصر گفت مرا بر خزائن شهر خود سرپرست قرار دهيد چرا كه من هم نگهبان خوبي هستم و هم عالم هستم و اين مي‌رساند شرط اصلي بر توانائي و لياقت در رهبري و مديريت جامعه عالم بودن است.
و يا در داستان طالوت وقتي خداوند او را بر مردم فرمانده قرار داد آنها قبول نكردند و خود را براي اين كار لايق‌تر مي‌دانستند چون او را صاحب مال و مكنت نمي‌ديدند. پيامبر آن زمان از قول خداوند عرضه داشت: «... قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ». (بقره، 247) خداوند او را بر شما برگزيده و او را در علم و جسم وسعت بخشيده است و خداوند ملكش را به هر كه بخواهد مي‌بخشد و احسان خداوند وسيع است و نسبت به لياقت افراد بر منصب‌ها هم آگاه است. پس يكي از شرايط مديريت و رهبري جامعه دارا بودن علم و آگاهي و توانايي علمي بالاي رهبر است.

2. 5. صفات عالمان ناشايسته

به چند نمونه از صفات عالمان ظاهري و صوري و دور از حقيقت علم هم اشاره مي‌كنيم:

الف. پيروي از هواي نفس

خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «... وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ وَاقٍ»؛ (رعد، 37، بقره، آيات 120 و 145 نيز نظير آين آيه آمده است) و اگر از هوس‌هاي آنان بعد از آنكه از آگاهي و علم برخوردار شدي پيروي كني هيچكس در برابر خدا از تو حمايت و مواظبت نخواهد كرد. يعني مردم نمي‌توانند تو را از عذاب خداوند نجات دهند. اين آيه و آياتي نظيراين در مذمت پيروي از خواسته‌هاي نفساني و شيطاني، براي عالم است، كه مورد مذمت قرار گرفته است.

ب. تفرقه‌افكني و اختلاف

خداوند در قرآن كريم فرموده‌اند: « وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ...» (شوري، 14) آنان پراكنده نشدند مگر بعد از آنكه از علم و آگاهي برخوردار شدند و اين تفرقه‌جويي به خاطر انحراف از حق (و عداوت و حسد) بود و نيز مي‌فرمايد: «... فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ»؛ (جاثيه، 17) و همچنين در آيه‌ي ديگري مي‌فرمايد: «... فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ ... وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لاَيَنفَعُهُمْ...». (بقره، 102) آنها (يهود) از آن دو فرشته آنچه را موجب اختلاف و تفرقه بين خانواده‌ها مي‌شد ياد مي‌گرفتند و در ادامه مي‌فرمايد آنچه را كه ضرر داشت و نفعي در آن نبود از آنها ياد مي‌گرفتند.
بدون شك عالمان غير متعد و غيرمؤمن در راه اصلاح جامعه نيستند و براي منافع خود به هركاري دست مي‌زنند از جمله از قانون «تفرقه بينداز و حكومت كن» كمال استفاده را كرده و با گِل‌آلود كردن آب هرچه مي‌توانند ماهي مي‌گيرند؛ از اين آيه نيز استفاده مي‌شود كه تمامي علوم مفيد نيستند، مثل سحر و بنابراين در انتخاب علم هم بايد مواظب باشيم.

ج. خيانتكاري

از جمله صفات عالمان ناشايسته خيانت در تمامي امور مثل خيانت در وعده‌هاي به خدا و رسول و مردم و ... است.
خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ (انفال، 27) اي كساني كه ايمان آورده‌ايد به خدا و رسولش خيانت نكنيد و نيز در امانت‌هاي خود هم خيانت نكنيد، درحالي كه شما از آگاهي برخورداريد.

د. ايجاد شبهه و كتمان حق

خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ (بقره، 42) و در جاي ديگري مي‌فرمايد: «... لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ (آل عمران، 71) چرا حق را با باطل مخلوط مي‌كنيد و ايجاد شبهه مي‌كنيد و يا آيات الهي را مخفي و كتمان مي‌كنيد درحالي كه از آگاهي و علم برخورداريد و اين خطاب به علماي اهل كتاب است و براي همه‌ي علما تعميم دارد.

و. زراندوزي

آنگاه كه به قارون گفته شد از مالي كه خداوند به تو داده به مردم كمك كن و هرگز در زمين فسادگرنباش در پاسخ گفت: « قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي...» (قصص، 78) اين ثروت را به وسيله دانشي كه نزد من است به دست آورده‌ام. او راضي نشد در راه خدا از ثروتش بهره‌اي بدهد و خداوند هم او را همراه با ثروتش به زمين فرو برد و اين صفت همه عالمان فاسد است كه در راستاي منافع شخصي به ديگران فكر نمي‌كنند،چرا كه دنيا را محل زندگي خود مي‌دانند. پناه برخداوند از علم ظاهري و صوري و تمامي آثار و عواقبش.

پي‌نوشت‌ها :

1. فيض كاشاني، 1356، ج1، ص247، ذيل آيه‌ي 7 سوره‌ي آل عمران و نساء آيه 162، و عروسي حويزي، 1409، ج1، ذيل آيه‌ي 7 سوره‌ي آل عمران.
2. طبرسي، 1339ق، ج4، ص359 «ان المراد بالنورالعلم و الحمه سمي سبحانه ذلك نوراً و الجهل ظلمه لان العلم يهتدي به الي الرشاد كما يهتدي بالنور في الطرقات».
3. و نيز در مصباح الشريعه، ص16، باب السادس في الفتيا از قول امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء»؛ علم نوري است كه خداوند درقلب هر كس بخواهد مي‌اندازد و سيوطي هم در درالمنثور از مالك بن انس نقل مي‌كند كه گفت: «ان العلم ليس بكثره الروايه انما العلم نور يقذفه الله في القلب»، ج5، ص250.
4. و نيز ابن شعبه حراني، 1404ق، ص324، اين مطلب را دارد ولي «ماخلاهن فضل» را ندارد و نيز در بحارالانوار، ج 1، ص211، ح5، و سنن ابي داود، ج2، ص3، ح2885 و كنز العمال، ج10، ص132، ح2865، و امالي شيخ صدوق، ص340 آمده.
5. اين بيان و توضيح و تفسير را امام خميني (ره) از قول مرحوم شاه‌آبادي -استادش- درچهل حديث، ص 392، ذيل حديث 24 آورده‌اند.
6. و نيز در سوره ملك، آيه 26، نظير اين آيه هست كه مي‌فرمايد: «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ»؛ بگو علم فقط نزد خداوند است و من فقط بيم‌دهنده‌اي آشكار هستم.
7.سيد محمدحسين طباطبايي، 1409، ج11، ص118، ايشان در ادامه مي‌فرمايد مراد از بلوغ از 40 سال هم كمتر است به دليل آيه 15 سوره احقاف كه مي‌فرمايد: «... حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً ...» اگر بلوغ اشد، به معناي 40 سالگي بود ديگر آن را در آيه تكرار نمي‌كرد.
8. محمد بن يعقوب كليني، 1348ش، ج1، ص36، ح2؛ بحارالانوار، جلد 70، ص344، (عن الصادق عليه السلام قال ... يعني بالعلماء من صدق فعله قوله و من لم يصدق فعله قوله فليس بعالم» و نورالثقلين، ج4، ص 359، ش 67 در ذيل حديث دارد كه «اعلمكم بالله اخوفكم الله».
9.طبرسي، 1339ق، ج8، ص284، جابر مي‌گويد: پيامبر آيه‌ي 43 سوره‌ي عنكبوت را تلاوت كردند و اين فرمايش را فرمودند.
10. سوره‌ي روم، آيه‌ي 30 (پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن، اين فطرتي است كه خداوند انسان‌ها را بر آن آفريده، دگرگوني در آفرينش الهي نيست؛ اين است آيين استوار ولي اكثر مردم نمي‌دانند).
11. سوره‌ي روم آيه‌ي 22 و در اين زمينه آيه‌ي «أوَلَمْ يَكُن لَّهُم ءَايةً أن يعلَمَهُ عُلَماءُ بَني إسرائيلَ» و سوره‌ي شعرا، آيه 197 مي‌تواند اشاره داشته باشد.

كتابنامه

1. قرآن كريم.
2. نهج‌البلاغه، صبح صالح، (بي‌تا) چاپ اول، بيروت: 1378ق).
3. ابن ابي‌الحديد، (1387ق)، شرح نهج‌البلاغه، داراحياء التراث، بيروت: چاپ دوم.
4.ابن فارس بن زكريا، ابي الحسين احمد، (1404ق)، مقاييس اللغه، قم: مكتبه الاعلام الاسلامي، چاپ اول.
5. ابي داود، سجستاني، سليمان بن اشعث، (1410 ق) سنن ابي داود، دارالفكر، (در دو مجلد).
6. ابي هلال عسكري، (1410)، فروق اللغويه، انتشارات جامعه مدرسين.
7. (منسوب به) امام صادق عليه‌السلام، جعفر، (1400) مصباح الشريعه، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ اول، بي‌جا، در يك جلد.
8. آمدي، عبدالواحد محمد تميمي، (1366 ش)، غررالحكم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم: چاپ اول، در يك مجلد.
9. حراني، ابن محمد حسن بن علي بن حسين بن شعبه، (1404ق 1363ش)، تحف‌العقول، تهران: انتشارات جامعه مدرسين چاپ دوم.
10. خميني (موسوي) روح‌الله، (1365 ش)، چهل حديث، تهران: مؤسسه تنظيم و نشرآثارامام خميني، چاپ 14، در يك مجلد.
11. راغب اصفهاني، ابوالقاسم حسين بن محمد بن مفضل، (1392 ق)، مفردات الفاظ قرآن، مكتبه المرتضويه لاخبار الاثار الجعفريه.
12. سيوطي، جلال‌الدين، (1365ش)، الدرالمنثور، جده، دارالمعرفه، در 6 مجلد، چاپ اول.
13. شهيد ثاني، زين‌الدين بن علي بن احمد عاملي جبلي، (1409 ق)، منيه المريد في آداب المفيد و المستفيد، دفتر تبليغات اسلامي، حوزه علميه، قم: چاپ اول.
14.صدوق، محمد بن حسين، (1417 ق) ، امالي، قم: مؤسسه البعثه، چاپ اول.
15. ـــ ، ــــــــ ، (بي‌تا)، خصال، قم: انتشارات جامعه مدرسين.
16. ـــ ، ــــــــ ، (1361 ش)، معاني‌الاخبار، انتشارات اسلامي.
17. طباطبايي، سيد محمدحسين، (1402 ق)، الميزان في تفسيرالقرآن، انتشارات جامعه مدرسين، قم.
18. طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، (1379 ق)، جوامع الجامع، مطبعه مصباحي، چاپ افست.
19. ـــ ، ــــــــ ، (1339 ق)، مجمع‌البيان، دار احياء التراث العربي، بيروت: افست.
20. عروسي حويزي، (1409 ق) نورالثقلين، كتاب فروشي اسلاميه.
21. فراهيدي، خليل بن احمد، (1414 ق)، العين، انتشارات اسوه، بي‌جا.
22. فيض كاشاني، (1356ش)، صافي، كتابفروشي اسلاميه، تهران: چاپ پنجم، ج1و2.
23.قرشي،علي اکبر ،قاموس قرآن ، دارالکتب الاسلاميه ، تهران .
24 . کراجکي ، ابوالفتح محمد بن علي ، ( 1410 ق ) ، کنزالفوائد ، مکتبه المصطفوي ، قم
25 .کليني ، محمد بن يعقوب ، ( 1348 ش) ، کافي ، تهران : دارالکتب الاسلاميه ، چاپ چهارم.
26 . متقي هندي ، کنزالعمال ، موسسه الرساله ، بيروت ؛ در 16 مجلد
27 . مجلسي ، محمدباقر ، (1409) ، بحارالانوار ، قم : انتشارات اسماعيليان ، چاپ دوم ، ج 84 ،70 ، 1،2.
28 . محمدي ري شهري ، محمد ، (1379 ق)، علم و حکمت در قرآن و حديث ،ترجمه عبدالهادي ، قم : دارالحديث.
29 . مکارم شيرازي ، ناصر ، (1367ش)،پيام قرآن، قم ؛ مدرسه الامام اميرالمومنين .
30 . ـــــــ ، ــــ ، (1367 ش) ، تفسير نمونه ، قم: مدرسه الامام اميرالمومنين ، چاپ اول .
منبع:نشريه مجموعه مقالات قرآن و علم

مقالات مشابه

آداب شاگردی و استادی در بازخوانی آیات مرتبط با موسی(ع) و خضر(ع)

نام نشریهپژوهش­های قرآن و حدیث

نام نویسندهمحمدرضا شاهرودی, مرضیه نورانی نگار

واکاوی ویژگی های مربی، در خطابات مستقیم قرآن کریم به پیامبر اکرم(ص)

نام نشریهپژوهش های اجتماعی اسلامی

نام نویسندهحسنعلی بختیار نصرآبادی, فاطمه رمضانی, رضا علی نوروزی

چگونه باشیم؟!

نام نشریهرشد قرآندوره هفتم

نام نویسندهحمید محمدی

العلم و العلماء فی الاسلام

نام نشریهالرابطة العالم الاسلامی

نام نویسندهمحمدعلی الصابونی

وظايف عالمان در قرآن كريم

نام نشریهمجموعه مقالات قرآن و علم

نام نویسندهحمید محمدی‌راد

معلم نمونه درآموزه هاي قرآني

نام نویسندهزهرا رضاییان‌پور

مربى شايسته

نام نشریهبینات

نام نویسندهاسماعیل نساجی زواره